شهرسوخته شهرسوخته .سبزوار
| ||
|
خواجه و غلام بخیل
آورده اند که خواجه ای بود بسیار بخیل و غلامی داشت که به هزار درجه از خواجه بخیل تر بود. روزی خواجه گفت : ای غلام ، نان را بیاور و در را ببند. غلام گفت : ای خواجه ، خطا گفتی. می بایست گفت : در را
ببند و نان را بیاور که آن به حزم نزدیک تر است. پس خواجه را این سخن خوش آمد و او را آزاد کرد.
نظرات شما عزیزان: [ یک شنبه 5 خرداد 1392
] [ 23:13 ] [ رضا اله یاری ] |
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |